۱۳۹۵ بهمن ۲۷, چهارشنبه

به یاد مجاهد شهید علی اصغر هاشمی که در 17 سالگی به دست دژخیم تیر باران شد


 مشخصات مجاهد شهید علی اصغر هاشمی
سن: 17

محل شهادت: مرودشت

زمان شهادت: 1362



 به ياد جاودانه فروغها دفتر خاطرات شهيدان را اين بار نيز می ‌گشاييم و خاطراتی چند از يكی از قهرمانان شهيد خلق را از نظر می ‌گذرانيم. برای اين كار به سالهای گذشته برمی‌گرديم. سالهايی كه صدای غرش گلوله‌های مسلسل رزم‌آوران قهرمان مجاهد خلق در خيابانها و غرش فريادهايشان در ميدانهای خونگرفته اعدام، لرزه مرگ را بر پيكر دژخيمان انداخته بود. اما اين بار گذرمان نه به اين خيابانها و يا ميدانهاي رزم و پيكار بلكه به مكان ديگری میرويم و حماسه يكي از قهرمانان گمنام خلق را به تماشا می‌نشينيم. حماسه مجاهد قهرمان علی اصغر هاشمی فرزنزد دلاور مردم مرودشت فارس. اين را از خاطرات يكی از هموطنان آزاده می شنويم.

ياد شهيدان همواره انسان را تحت‌تاثير قرار داده و برمی‌انگيزد. اما يك خاطره همواره در ذهن من نقش بسته و  هربار يادآوری آن،‌ حقانيت و درستی راه مجاهدين در ذهنم مجسم مي‌شود. در روز 13آبان سال1362، به‌مناسبت روز دانش‌آموز، بر‌خلاف سالهاي پيش‌از آن‌كه راهپيمايي برگزار مي‌شد، طبق برنامه‌ر‌يزي كارگزاران رژيم در همهٌ مدارس دخترانه و پسرانهٌ راهنمايي و دبيرستانهاي مرودشت، دانش‌آموزان را در حياط مدارس جمع كردند تا به‌سخنراني كارگزاران رژيم گوش بدهند. يكي از مدارس مرودشت كه من هم در آن تدريس مي‌كردم، دبيرستان اسلام‌منش بود، اين مدرسه بعد‌از انقلاب توسط مردم به‌ياد شهيدان مجاهد «مدرسهٌ رضاييها» نام گرفته بود، اما بعد از سال60 كه كشتار علني مجاهدين را شروع كردند، اين اسم را بر‌آن گذاشتند.  ابتدا مجري، برنامه را اعلام كرد كه به‌شرح زير بود: 1ـ سخنراني رئيس آموزش و پرورش مرودشت به‌مناسبت روز دانش‌آموز 2ـ‌ سخنراني يكي از توابين گروهك منافقين كه از اشتباهات و فريب‌خوردگي خود صحبت مي‌كند، تا سرمشقي باشد براي شما نوجوانان كه فريب منافقين را نخوريد (البته نام فردي را كه قرار بود صحبت كند اعلام نكردند). پس از سخنراني رنجبر، رئيس آموزش و پرورش وقت، جواني را كه توسط 4پاسدار مسلح همراهي مي‌شد پشت تريبون آوردند. 18تا20ساله مي‌نمود. بلندبالا و خوش‌سيما و با چهره‌يي آرام كه كاملاً بر‌خودش مسلط بود. عجيب بود كه بدون كمترين لرزشي در صدايش و بي‌ترس و رنگ پريدگي، سخنانش را با خواندن آياتي از قرآن كريم شروع كرد. سپس خطاب به‌دانش‌آموزان گفت: بچه‌ها مي‌دانيد، چرا «حر» در آخرين لحظات شروع جنگ، بين سپاه يزيد و امام‌حسين(ع) تغيير عقيده داد و در ركاب امام حسين بر‌ضد سپاه يزيد جنگيد و شهيد شد؟ بعد از توضيحاتي پيرامون ماهيت قيام امام‌حسين(ع) و ويژگيهاي معاويه و يزيد دوباره به‌سرنوشت حر پرداخت و گفت: دليل تغيير عقيدهٌ حر اين بود كه وقتي سخنان امام‌حسين(ع) را در آخرين دقايق پيش‌از شروع جنگ به‌ياد آورد، به حقانيت امام‌حسين(ع) و دجالگري معاويه و يزيد پي‌برد. حالا اگر من به‌شما بگويم كه حسين زمانهٌ ما كيست، آيا قول مي‌دهيد كه او را ياري كنيد؟ سكوت سنگيني تمام فضا را فراگرفت. هيچ‌كس انتظار نداشت كه در معرض چنين سؤالي قرار بگيرد، يا فردي كه رژيم او را به‌عنوان تواب آورده است تا تجربه‌اش! را بگويد، همه را در‌برابر چنين سؤالي قرار دهد. از اين‌جا ديگر لحن باوقارش، محكمتر شد و با صدايي رسا گفت:  من آمده‌ام به شما بگويم كه از امام‌حسين زمان ما در كجا سراغ بگيريد. در زمان و شرايطي كه ما زندگي مي‌كنيم، همان جواناني كه هر‌روز صدها‌نفرشان در زندان اوين و ساير زندانهاي ايران تيرباران مي‌شوند، حسين زمان هستند.
 سكوت در هم شكست و ولوله‌يي تمام جمعيت دانش‌آموزان را دربرگرفت. همه خشكشان زده بود. در آن‌ميان برخي احسنت مي‌گفتند، خوشحال بودند و مي‌خنديدند و تعدادي هم به‌آرامي گريه مي‌كردند.  پاسداران رژيم هم سراسيمه شده بودند و براي چند‌دقيقه قدرت ابراز هيچ‌واكنشي نداشتند، به‌هم پرخاش مي‌كردند و هريك به‌ديگري مي‌گفت گول خورديد، چه‌كسي اجازهٌ اين سخنراني را داده بود؟ و… درحالي‌كه آن جوان داشت به صحبتهايش ادامه مي‌داد، پاسدارها او را از پشت تريبون كنار كشيدند و با خودشان بردند. من و چند‌همكارم از حياط مدرسه خارج شديم تا در خيابان او را دوباره ببينيم. وقتي او را از در مدرسه خارج مي‌كردند تا سوار خودرو سپاه كنند، تبسم ملايمي كه چهرهٌ معصومش را پوشانده بود، اين پيام را به‌ما منتقل مي‌كرد كه او به‌فتح بلندترين قله نايل شده است. بر‌خلاف پاسداران سيلي‌خورده كه خودشان را باخته بودند و بر‌حركاتشان كنترل نداشتند، او مغرور از پيروزي و انجام مسئوليتش سرش را بالا گرفته بود.
اين خبر در مرودشت پيچيد. من تلاش كردم كه نام و نشاني از او به‌دست بياورم. دو‌روز بعد شنيدم كه پيكر پاكش را پس‌از اعدام به‌خانواده‌اش تحويل دادند. مردم شهر و دانش‌آموزان مدرسهٌ ما نام او را براي هميشه به‌خاطر سپردند. علي‌اصغر هاشمي، دانش‌آموز 17ساله‌يي كه رژيم را افشا كرد و به دجالگري و خيانت خميني تسليم نشد و جان پاكش را با استواري بر‌سر پيمان و عقيده‌اش گذاشت. علي اصغر هاشمي، ستاره‌يي بود كه در رود جاري اختران مجاهد، درخشيد   و به كهكشان عاشقان مسعود پيوست. باشد كه در روز آزادي وطن به‌دست يارانش، تربت پاكش زيارتگاه همهٌ آزادگان و عاشقان آزادي گردد.  يادش گرامي و راهش پر‌رهرو باد. 


در صورتیکه از#مجاهد شهید علی اصغرهاشمی عکسی  در اختیار دارید دریغ نکنید مانیازمند هستیم وبرای ثبت در سینه #تاریخ می خواهیم باشد که دینی کوچک را به این #قهرمانان ادا کنیم.


با ما در كانال تلگرام #پيشتازان راه #آزادي همراه باشيد
Telegram.me/shahidanAzadi

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر